گاهی وقتا خداحافظی شیرینه گاهی وقتا تلخه...

وقتی با یکی خداحافظی میکنی و امید به برگشتنت هست یاامید به دیدن دوباره شیرینترین خداحافظیه...موقع رفتن همش به دیداردوباره فک میکنی اینکه دوباره هست.......اینکه دوباره هستی.....اینکه دوباره لحظه های بااون بودن تکرار میشه......

نمیدونم خداحافظیه من از کدوم نوعشه....

خیلی دلم گرفته......خیلی.....

ازهمه چی....ازخودم ......ازاون.....ازکارام....ازکاراش.....ازبودنم.....ازنبودنش....ازحرف نداشتناش.....

تاوقتی نیست خیالم راحته نیست کارداره سرش شلوغه.....میره دانشگاه....پیش امید جونش.....امیدی که جای منوگرفته.....نمیدونم احساس میکنم کاراش ازمن خیلی واسش مهمتره....

این چندوقتم اگه میومد پیشم فقط واسه این بود که یه جورایی دهن منو ببنده اجازه ی هیچ اعتراضی بهم نده اگرم اعتراضی کردم عین دفعات قبل بگه من با تموم خستگیام میام پیشت.....سرم منت بذاره.....

ولی نمیدونه من رضای خسته رو نمیخوام...من رضای سرحال خودمو میخوام.....همونی که شباتا3  4 صبح بیدارمیموندیم حرف میزدیم...حرف کم نمیاوردیم.....حرف زیاد میاوردیم......خیلی بهم نزدیک بودیم....ولی حالا هرچی میگذره دورو دورتر میشیم.....دوس دارم عین قبل صبحا ازخواب بیدارم کنه......قربون صدقم بره باتمام وجود.....باتمام وجودپیشم باشه......نه عین حالا......دلم لک زده واسه اون روزا.....

میدونم دیگه نمیاد....

این چندوقته میدونستم خستس هروقت میومد پیشم الکی میگفتم خوابم میاد تا آروم بخوابه ......بعدازاینکه میخوابیدبیدار میموندمو بافک کردن بهش اشکام.....درصورتیکه اون خواب خواب بود......هیچوقت نخواستم سختی بکشه.....عذاب بکشه........دوس دارم آروم باشه چون دیوونشم........

وقتی پیشمه نصف وقتمون صرف این میشه که کی موضوع حرفیدنو بگه.....همشم میگه من تعطیلم.....مغزم کارنمیکنه....ولی.من حرف دارم .....خیلی....ولی اون نمیدونه من دوس دارم اون واسم حرف بزنه....آرومم کنه.....همش میگه درکم کن.....باشه من درکش میکنم ولی یکی توی این دنیا نباید باشه که منودرک کنه.....

امیدواربودم این روزا زود تموم بشه ولی تاچندوقته دیگه دانشگاش شروع میشه......خب شایدبگه درسو دانشگاه توهم شروع میشه سرت گرم میشه ولی اون نمیدونه من دیگه پیش خونوادم نیستمو از قبل تنهاتر میشم......خیلی تنهاتر....تازه مگه ی ترم اولی چقد درس داره که من داشته باشم.....

رضای گلم یکی یدونم خیلی خستم ......خیلی....

امیدوارم تو مسابقت برنده بشی چون میدونم چقد انتظار این روزو میکشیدیو زحمت کشیدی واسه امید.....امیدوارم موفق بشی...آرزوم موفقیت و خوشبختیته......خودتم میدونی چقد دوست دارم چقد واسم عزیزی.....چقد واسم مهمی.....

اینا حرفای دلم بود که خواستم بدونی......نمیدونم بعدازخوندنشون چی میگی......

دوستای گلم شاید دیگه تبیان نیومدم آخه دانشگاه ی شهردیگه قبول شدمو خونه نیستم.....

یه آقای محترمیم اومده شماره تماس گذاشته.....نمیدونم کیه ولی اصلا کاردرستی نکرده....امیدوارم به اشتباهش پی برده باشه.....

ازهمتون ممنونم...........دوستون دارم

دسته ها :
X