زمستان نبودن زمستان امسال حسابی ریخته روی کلافگی هام.....
از آوار خودم که خلاص میشم ....اسفند هم دود شده و واژه هام یه سال دیگه رو کنار مهربونی هات سر کردن...
تا به خودت میای می بینی روزهات رنگ گذشته شدن و سیصدو شصت و پنج روز جاری شدنت رو که جمع میزنی میشه یه پارسال.....و چشم که رو هم میذاری رسیدی به دو پارسال......سه پارسال....و..
من پارسال های زیادی رو به خاطر ندارم به جز پارسال بچگی هام رو....
.پارسال دیکته های بی غلط.......پارسال هزارآفرین های خانوم معلمم.......پارسال نوشتن انشا های بچه های سرکلاس و پارسال سررفتن من از....
نمیدونم که چقدر پارسال هات شبیه منند.....همین قدر میدونم که فصل مشترک هممون شروعش با بهاره..
.بهار که بیاد پارسال هامون شروع میشه....
بهار که بیاد دوباره های ما میون جادوی رنگ های فروردین و اردیبهشت امسال تاب میخورن......
همین روزا عطر بهار رو میپاشن توی کوچه ها و چشم که بذاری روی هم خونه های اون روزای ما پر از بوی یاس میشه.....
همین روزها کلافگی ها رو دست به سر میکنم و دوباره سر به هوایی های بچگیام رو لی لی میرم..
همین روزها.................!!!!!!
از همه ی دوستای گلم که اومدن پیشم ممنونم......
سال خوبی رو واسه ی تک تکتون آرزو میکنم.........
سرسفره ی هفت سین ما رو یادتون نره.....
قربون تک تکتون.....